شما هم دعوت شده اید!




یاد بود صفر بیات

یاد بود صفر بیات
تاریخ شروع:19/10/1403

رابطه/ سمت برگزار کننده:پسر عمو

بازدید 103
ارسال توسط davood bayatdavood bayat

انقضا1403/10/20


تاکنون 5 نظر و پیام ارسال شده است.

هنوز باورمان نمی‌شود که چهل روز از رفتن ناگهانی‌اش گذشته است هنوز سخت است بپذیریم آن لبخندها و مهربانی‌ها، همچون دانه‌ای در زیر خاک خفته است اما یقین داریم یادش جوانه خواهد زد و نام و نشانش، درختی سبز و تناور خواهد شد روحش شاد و یادش گرامی باد
چهل روز از غروب غم انگیز گذشت پدری که وجودش افتخار و صفا و صداقت بود صفای بارانی بود که با صداقت می‌بارید و دلش دریای محبت و وجودش باران کرامت بود بهمین مناسبت بر آنیم که در چهلمین روز گرد هم آییم تا با یاد خاطرات جان‌فزایش، مرهمی بر زخم‌هاي‌ کهنه‌مان بنهیم…
روحش شاد و یادش گرامی
قاصِدَکْ1! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا، وَزْ کِه خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، امّا، امّا گِرْدِ2 بام و دَرِ3 من بی ثَمَر4 می گردی. انتظارِ خبری نیست مرا نَه زِ یاری نَه زِ دَیّار5 و دیاری- باری6، برو آنجا که بُوَد چشمی و گوشی با کس، برو آنجا که تو را منتظرند. قاصدک! در دلِ منْ همهْ کورند و کَرَنْدْ. دستْ بَرْدار از این دَرْ وطنِ خویشْ غریب7. قاصدِ8 تجربه هایِ همهْ تلخ، با دلم می گوید که دروغی تو، دروغ؛ که فریبی تو، فریب. قاصدک! هان، ولی… آخر… ای وای! راستی آیا رفتی با باد؟ با تُواَم، آی! کجا رفتی؟ آی…! راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟ ماندهْ خاکسترِ گرمی9، جایی؟ در اجاقی- طَمَعِ شعله نمی بندم- خُرْدَکْ10 شَرَری11 هست هنوز؟ قاصدک! ابرهایِ همهْ عالمْ شب و روز در دلم می گریند.
گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک روحش شاد و یادش گرامی

facetalkbook

FaceTalkBook.Com  نسخه آزمایشی
Top